دختر تنها

سکوت در شبهای تنهای.....و دل تنگی در دیاره غربت.....خدایا گناهم چیست؟؟؟

     تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم


                    تو مثل شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
                  و من در پيش چشمان تو مشتي خاك گلدانم

     تو دريايي تريني، ابي و ارام و بي پايان
     و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم

تو  مثل اسماني مهربان و ابي و شفاف
و من در ارزوي قطره هاي پاك بارانم

                 نمي دانم چه بايد كرد با اين روح اشفته
                 به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم

    تو دنياي مني بي انتها و ساكت و سرشار
     و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم

    
  تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم
      و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم

                                       تو مثل مرهمي بر بال بي جان كبوترها
                                        و من هم يك كبوتر تشنه باران درمانم

      بمان امشب كنار لحظه هاي بي قرار من
         ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم


     شبي يك شاخه نيلوفر به دست ابيت دادم
    هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم

    تو  فكر خواب گلهايي كه يك شب باد ويران كرد
    و من خواب تو را مي بينم و لبخند پنهانم
 
                                تمام ارزوهايم زماني سبز مي گردد
                              كه تو يكشب بگويي، دوستم داري تو ، مي دانم


        غروب اخر شعرم پر از ارامش درياست
       و من امشب قسم خوردم ترا هرگز نرنجانم

           به جان هر چه عاشق تو اين دنياي پرغوغاست
                  قدم بگذار روي كوچه هاي قلب ويرانم

       بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد
        دعا كن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم

نوشته شده در یک شنبه 3 بهمن 1388برچسب:,ساعت 9:5 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

  با این همه سکوت

مرا به خاموشی متهم نمی کردی

    کاش می دانستی من همیشه

با زبان چشمانم با تو سخن می گویم

    چشمانی که از ندیدنت

سیل ها دارند برای جاری ساختن

    سخن ها دارند برای گفتن

غزل ها دارند برای از تو سرودن و

    عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن

کاش می دانستی که من تو را

    دوست دارم

کاش می دانستی....

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 بهمن 1388برچسب:,ساعت 11:2 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

بزن بارون كه دلگيرم

دارم اين گوشه ميميرم

بزن بارون كه دلگيرم

ديگه آروم نمي گيرم

حالا كه خسته و تنهام حالا كه  اون ديگه رفته مي فهمم تازه اين دردو چقدر تنها شدن سخته

بزن بارون كه عشق اون هنوز توي نفس هامه دليل عشق پاك من بلور سرد اشكامه

ببار شايد كه بر گرده تو قلبي كه پر از درده ببين از وقتي اون رفته چقدردستاي من سرده؟

بزن بارون

 

نوشته شده در شنبه 24 بهمن 1388برچسب:,ساعت 7:16 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

من همونم که همیشه
غم و غصم بیشماره
اونیکه تنهاترینه
حتی سایه ام نداره

این منم که خوبیامو
کسی هرگز نشناخته
اونکه در راه رفاقت
همه هستیشو باخته

هر رفیقه راهی با من
دو سه روزی همسفر بود
ادعای هر رفاقت
واسه من چه زود گذر بود
هر کی با زمزمه عشق
دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجر همه ی دقایقم شد

اونکه عاشق بود و عمری
از جدا شدن میترسید
همه هراس و ترسش
به دروغش نمی ارزید
چه اثر از این صداقت
چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن
به وفا نکردیم عادت

نوشته شده در پنج شنبه 22 بهمن 1388برچسب:,ساعت 4:23 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش

 برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم

 سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم . تو مرا

به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه

تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری . در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر،

 زیرا که من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را که از هم

جدا نشدنی است را به درد آورد دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی

آسمان خوشبختی ها روانه کردم چه شبها که تا سحر به یادت با

گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس

 کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...

مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

 

 

نوشته شده در دو شنبه 12 بهمن 1388برچسب:,ساعت 4:30 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

 

گريه کردن تا سحر کار من است .

شاهد من چشم بيمار من است .

 فکر کردم که او يار من است .  

نه! فقط در فکر آزار من است .

 

نوشته شده در شنبه 3 بهمن 1388برچسب:,ساعت 11:23 AM توسط |||GHAZALEH|||| |

 یه روز بهم گفت: « می خوام باهات دوست باشم؛ آخه می دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.»

 

بهش لبخند زدم و گفتم:« آره می دونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام»

 

یه روز دیگه بهم گفت :« می خوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام»

 

بهش لبخند زدم و گفتم :« آره می دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.»

 

یه روز دیگه گفت:« می خوام برم یه جای دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه چیز

 

روبراه شد توهم بیا. آخه می دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.»

 

بهش لبخند زدم و گفتم:« آره می دونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام»

 

یه روز تو نامه اش نوشت: « من اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه می دونی؟ من اینجا خیلی

 

تنهام.»

 

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:« آره می دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.»

 

یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:« من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی کنم.

 

آخه می دونی؟ من اینجا خیلی تنهام.»

 

براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم:« آره می دونم. فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام.»

 

حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی که بیشتر خوشحالم میکنه

 

اینه که نمی دونه من هنوزهم خیلی تنهام...

نوشته شده در دو شنبه 12 بهمن 1388برچسب:,ساعت 4:27 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

درنگاه کسی که پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک ترخواهی شد .

نوشته شده در شنبه 11 بهمن 1388برچسب:,ساعت 9:42 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

لحظه به لحظه میشکنم           سایه به سایه هر نفس

زندونیم تو دست تو                تو این زمین تو این قفس

لحظه به لحظه گم شدم            تا دید من اشکی نداشت

نفس نمونده واسه من             هی گم شدم نفس نذاشت

از این قفس از این زمین           میخوام برم پر بکشم

برای این همه دیوار                 یه گوشه ای در بکشم

نوشته شده در شنبه 11 بهمن 1388برچسب:,ساعت 9:59 PM توسط |||GHAZALEH|||| |

خنده ی آدما همیشه از دلخوشی نیست

 

گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست

 

گاهی دل انقدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره

 

یه حرف ساده هم گاهی چقدر غم میاره

خیلی سخته عاشق کسی بشی اما اون حتی ندونه درد تو

نوشته شده در دو شنبه 12 بهمن 1388برچسب:,ساعت 4:35 PM توسط |||GHAZALEH|||| |


Power By: LoxBlog.Com