دختر تنها

سکوت در شبهای تنهای.....و دل تنگی در دیاره غربت.....خدایا گناهم چیست؟؟؟

یادته من وتو داشتیم ساده زندگی میکردیم از همین چشمه ی شفاف رفع تشنگی میکردیم یه دفعه یه مهمون اومد قلبمو یه جوری دزدید دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید اولش فکر نمیکردم که دلم رو برده باشه یا دلم گول چشای روشنشو خورده باشه اما نه گذشت و دیدم که دلم دیوونه تر شد به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده اما بعد دیدم که عشق اندازش خیلی زیاده تو بازم طاقت اوردی مثل پونه ها تو پاییز سرنوشت تو سفید ماجرای من غم انگیز بد جوری دیوونتم من فکر نکن یه اعترافه همیشه نبودن تو کرده این دلو کلافه میدونم فرقی نداره واست عاشق بودن من میدونم واست یکی شد بودن و نبودن من میدونم دوسم نداری مثل روزای گذشته من خودم خوندم تو چشمات اسم یه کسی نوشته اما روح من یه دریاست پر از موج وتلاطم ساحلش تویی وموجاش خنجرای حرف مردم اخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن من که اسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه تو که اون  چشمای خستت خونه ی صدتا ستارست تو که لبخند طلاییت واسه من عمر دوبارست بیا و مثل گذشته باز یه بار منو بغل کن من بدون تو میمیرم بیا و به من کمک کن...

نوشته شده در 10 آبان 1389برچسب:,ساعت 1:48 PM توسط |||GHAZALEH|||| |


Power By: LoxBlog.Com