فراموشی


دختر تنها

سکوت در شبهای تنهای.....و دل تنگی در دیاره غربت.....خدایا گناهم چیست؟؟؟

باور نرسیدن از ابتدا در جان من خانه نداشت.

بغض اشک های شب های بی رویای بودنت را با خیال بودنت در کنارم ، شکستم.

تپش های بی اراده ی این قلب عاشق را تنها با دلداری امید به فردا ها آرام کردم.

نه.....نه این پاسخ اشک ها و انتظار ها نیست......

نه....نه.... بگو اینبار با ویرانه های رویاهایت چه کنم؟؟!!...

نه نگو که فراموشی ها هم درد من اند.

نگو که فراموشی ها آرام جانم می شوند.

نه نگو....

کاش که سردی خاک را بر وجودم ، بر این جسم خسته ام حس می کردم ؛

نه این یخبندان فراموشی را.....

که خاک را با آن همه سردی گرمای وجودم پذیراست.

اما این فراموشی ها.......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 23 دی 1388برچسب:,ساعت 6:25 AM توسط |||GHAZALEH|||| |


Power By: LoxBlog.Com